Friday, January 10, 2014

نگاهی به کنش ما در شبکه های اجتماعی و زمینه های آن

نگاهی به کنش ما در شبکه های اجتماعی و زمینه های آن
بی‌شک جانباختگان، خانواده و به ویژه مادران جانباختگان شایسته­ ی بزرگداشت و ارج هستند. انسان های مبارز و شریفی که سینه­ ی خود را در راه افکار و اهداف والای انسانی خود  سپر کردند، در جای جای تاریخ ثبت شده‌اند و مقاومت و پایداری­شان سرمشقی برای همه­ ی آزادگان است. اما نیم نگاهی به فیس بوک و دیگر شبکه‌های ارتباطی و ساکنان آنها بیاندازیم. برای مثال در فیس بوک هر روزه  می‌خوانیم یاد رفیق... گرامی باد، و یا به یاد رفقای ... ، به یاد شهدای...
در فرهنگ ما ایرانیان به دلیل سابقه­ ی طولانی نابرابری­های اجتماعی، جنگ و کشتار و در عین حال سیطره­ ی مذهب اسلام از نوع شیعه، عزاداری و سوم و چهلم و ... نهادینه شده ­اند و همچنان که دیده و شنیده‌ایم، واعظی بر سر منبر می‌رود و برای علی اکبر و علی اصغر و لب تشنه شان شیون و زاری کرده و حاضران نیز بر سر خود می­کوبند. دوستی تعریف می‌کرد که روزی در مراسم عاشورا، پس از اینکه ملا، روضه و نوحه خوانی­ اش تمام شد و حاضران نیز شیون و گریه­ ی فراوان کردند، از سر شیطنت، با همان ریتم نوحه خوانیِ آن ملا شروع به فحش دادن به زبان انگلیسی می‌کند و حاضران با صدایی بلندتر از قبل شیون و فریاد و یا حسین یا حسین می­کنند.
این مثال خوبی برای فیس بوک نشینان به اصطلاح «چپ» است.
از آنجا که نظام سرمایه­ داری جمهوری اسلامی ایران از سی و اندی سال پیش تا کنون به طور روزمره، عامل کشت و کشتار دگراندیشان و مبارزان بوده و هست، درنتیجه، هر روز می­توان یاد یاری را گرامی داشت.
برخی دوستان  نیز فیس بوک را به منبری برای نوحه سرایی تبدیل کرده­ اند. آنها به جای اینکه از این بستر و یا دیگر شبکه های اجتماعی ، برای بحث و گفتگو و تبادل نظر و یا به دنبال ریشه‌یابی نقاط قوت و ضعف در فرهنگ، توانایی ها و ناتوانی هایمان، ساختار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و یا بسیاری عوامل دیگر که سلطه­ ی حکومت های ضد مردمی از انواع مختلف آن را در ایران میسر ساخته و  می­سازد، استفاده کنند، تنها به گرامیداشت یاد یاران می­پردازند. گاه برای بیننده و خواننده­ ی این مطالب، تصوری ایجاد می‌شود که گویا در خاوران­ها قدم می زند. به خاوران­ها رفتن و یاد و خاطره­ ی یاران را گرامی داشتن امری بسیار با‌ارزش است، اما تنها به آن بسنده کردن امری است که بی‌شک خواسته و یا نظرگاه یاران جانباخته نبوده است. یاران ما به خوبی به عمل‌کرد، هدف مبارزه و عزم خویش آگاه بوده‌اند و نوحه سرا نمی­ جستند، بلکه همراه و همفکر!

تأسف انگیز است که ما بر اساس رویدادها عمل می­کنیم و در حقیقت این رویدادها هستند که ما را هدایت می­کنند. به عنوان مثال نگاهی به "انتخابات" حکومتی  بیاندازیم، می‌بینیم که به ناگهان از گروه و سازمان­ها گرفته تا حتا افراد نیز در این مورد اعلام موضع می­کنند، اکسیون برگزار می‌کنند، در فیس بوک و دیگر رسانه های اینترنتی می‌نویسند و اعلامیه منتشر می­کنند. اما باید سؤال کرد که آیا این اعمال نباید ماه ها پیش تر انجام می‌گرفت تا مردم امکان باخبر شدن از و اندیشیدن به این گفته‌ها و نوشته‌ها را داشته باشند؟        
در مورد تمامی وقایع تاریخی- سیاسی دیگر، مانند 16 آذر نیز اینگونه است. جنبش دانشجویی به فراموشی سپرده می‌شود و چند روزی به 16 آذر مانده به یکباره به یاد جنبش دانشجویی می­افتیم.
روزها و ماه ها، زنان و حقوق و خواسته­ هایشان را فراموش می‌کنیم و به یکباره در هشتم ماه مارس به تکاپو می­افتیم و یا با هر اعدام و یا خطر اعدام برای مبارزان سیاسی و اجتماعی به یکباره دستپاچه شده و پس ازگذشت کوتاه زمانی به روال عادی باز می­گردیم.
جالب است که با انتشار اولین سخن و نوشته، هر گروه و دسته و سازمان دیگر نیز خود را ناچار به اعلام موضع در همان مورد می‌بیند و گاهی اوقات، گویی از یکدیگر نیز سبقت می گیرند، تا نکند از دیگری عقب بیافتند.
این‌ها نیز جنبه­ ی دیگری از سنت هیأت و دسته و مراسم برپا کردن هستند. آیا به راستی زیر پا گذاشتن حقوق انسانی و بدیهی تمامی اقشار و گروه­های اجتماعی غیر وابسته به حکومت، مواردی نیستند که روزانه در کشور ما به وقوع می­پیوندند و گره‌های یک زنجیر رشته شده بر گریبان این کشور و توده­های زحمتکش آن؟

ما رهبر پرست و دنباله رو هستیم
در بسیاری از مباحث می­شنویم که حتا افرادی که به زعم خودشان، دم از حقوق انسانی و طبقه کارگر و ... می­زنند وقتی سخن به عمق می­رسد، می­گویند مردم آلترناتیو ندارند یا رهبری نیست. آیا این رهبر است که باید آلترناتیو را ایجاد کند یا بر خلاف آن، این هر یک از ما و در نهایت جمعی از ماست که آلترناتیو راتشکیل داده و آنرا تعریف می­کند و به آن هویت می­بخشد. ما همیشه به یک طلایه دار نیاز داریم و باید یک سرمشق دهنده داشته باشیم، آنگاه می­توانیم، کاری انجام دهیم و یا در واقع دنباله ­روی کنیم.

چپ­ های ما نیز مانند فرقه­ های مذهبی، امامزاده­ های بسیاری دارند. مارکسیست، لنینیست، مائوئیست، استالینیست، تروتسکیست و ... و ایسم های ترکیبی دیگری را شنیده­ ایم و می­شناسیم. به اینان باید گفت "از فضل پدر تو را چه حاصل" تو چه می­ اندیشی، تو معضلات و مسائل امروز و این لحظه را چگونه می­بینی و چه راه چاره ­ای برای آن داری؟ "بی شک خواهند گفت من یک "...ایست" هستم و او برای من فکر کرده و من تا آخرین لحظه­ ی حیات  بی چون چرا، تمامی نظرات او را دنبال خواهم کرد. اینان فراموش می­کنند که جهان و هستی متغیر و پویاست و هر پدیده در هر لحظه و میکروثانیه بر پدیده­ی دیگر به طور مستقیم و یا غیر مستقیم اثر می­گذارد، پس هیچ رابطه و پدیده ­ای ثابت نیست و پاسخ از پیش داده شده­ا ی نمی­تواند داشته باشد، بلکه تنها نزدیک شدن به هدف مشخص است که چارچوب عملکرد و روش راه را تعریف می­کند.
این سرنوشت لنین تروتسکی و استالین و چه گوارا و ... نبوده که چنان بیاندیشند و چنان عمل کنند و فوق انسان هم نبودند، بلکه آنها نیز مثل هر انسان دیگر، تابعی از پایگاه طبقاتی و منافع آن طبقه و شرایط سیاسی- اقتصادی و اجتماعی خاص زمان زیست خود بوده و نتیجه­ ی منطقی آن هستند که  در ترکیب با فکر و شعور این انسان­ها در یک مقطع تاریخی و مکانی خاص، این انسان با این ایده­ ها و عملکردها بوده است. پس تنها به ژرفای نظرات، مکانیسم تأثیرگذاری و عملکرد انسان­ها بپردازیم و ایسم و امامزاده نسازیم. آیا تا به حال یکی از این سازمان­های سیاسی، برنامه و اهداف سیاسی خود را به طور مشخص و تدوین شده برای آینده ارائه کرده است؟ به این معنی که چه برنامه­ ای برای فردا روز انقلاب دارند؟
چه برنامه­ ای برای مقوله­ ی تولید و ایجاد اشتغال دارند؟ چگونه با بازماندگان و کاسه لیسان حکومت برخورد خواهند کرد؟ چه برنامه­  ای برای توسعه­ ی صنعت و کشاورزی در دستور کار دارند؟ چه سیاست خارجی را دنبال خواهند کرد؟ و هزاران سئوال دیگر. بی شک آنها پاسخ خواهند داد که شوراها و حزب و دیگر ارگان­ها این تصمیم­ ها را خواهند گرفت. همانگونه که می­دانیم امروزه همه­ ی سازمان­ها از این نوع شعارها سر می­دهند، اما چرا متحد نمی­شوند، زیرا تفاوت­های ریشه­ ای در دیدگاه با هم دارند. تفاوت بر سر متحدان و دشمنان طبقه کارگر و منافع آن، تفاوت بر سر ساختار حزب، تفاوت بر سر پروسه ­ی تشکیل حزب، تفاوت بر سر پروسه و مرحله­ ی انقلاب، تفاوت بر سر رهبری حزب، تفاوت بر سر تعریف مفاهیم و....
پس تفاوت­ها، نه تفاوت ظاهری و روبنایی، بلکه ریشه در پایگاه طبقاتی این دیدگاه­ ها دارند و نتیجه و عملکرد این دیدگاه­ ها نیز متفاوت خواهند بود. برای روشن شدن موضوع، نظری به مسئله­ ی ارتش و نیروهای مسلح و سازمان­های جاسوسی در کشورهای مختلف بیاندازیم. در بسیاری از کشورها پس از انقلاب مردمی و یا دیگر انواع تغییر قدرت سیاسی به دلیل نداشتن برنامه­ ی مشخص و یا نداشتن نیروهای سازمان یافته و آموزش دیده، از همان بازماندگان نیروهای مسلح و سازمان­های جاسوسی نظام برچیده شده برای ساخت و تشکیل ارگان های جدید استفاده شده و به همین موازات در دیگر زمینه­ ها، مانند دستگاه قضایی و اقتصادی، همینگونه عمل شد. آیا این افراد یعنی بازماندگان متخصص سیستم سیاسی قبل، بار سیاست و اهداف سیستم گذشته را به دوش نمی­کشند؟ پس نمی­توان و نباید در فردا روز انقلاب از این نیروها استفاده کرد. حال این سازمان­ها و "نظریه پردازان خوش سخن" چه پاسخی برای این پرسش­ها دارند؟
 یا اینکه عرضه­ ی نفت و گاز و دیگر منابع این کشور را  با کدام سیاست در معادلات نظام جهانی پیش خواهیم برد؟ البته و صد البته پاسخ به این پرسش­های پایه­ ای برای اداره­ ی یک کشور انقلابی و سوسیالیستی، به کنترل و هدایت کامل نیروی متحد تمامی طبقه کارگر و اقشار زحمتکش و شریف آن نیاز دارد، اما این سازمان­ها نیز هر یک، تصور و ایده­ای متفاوت جهت پاسخگویی به این سئوالات را دارند و در عین حال می­توانند با چنین مباحثی، تفاوت بین نظام سیاسی-اجتماعی-اقتصادی حاضر و آینده­ا ی بهتر را برای آن بخش بسیار گسترده­ ی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان که هنوز به منافع طبقاتی خود آگاهی ندارند به نمایش بگذارند. نمی­توان تنها به شعار دادن "نان، کار، آزادی" یا خدمات درمانی و تحصیل برای همه بسنده کرد؛ باید گفت که چگونه می­توان به این حقوق مسلم انسانی دست یافت، آنگاه می­توان توده­ ها را با چشم اندازی مشخص برای آینده متشکل کرد.
20 دی 1392
نگارشی از وبلاگ جنبش کارگری ایران / Iran-Labour Movement / Iran-Arbeiterbewegung  
کانال یوتیوب: http://www.youtube.com/user/IranianLabourMovemen